صبح نمیشه شب های زندگی
روزهایم
توانم نیست گذر از بد به بد
باز هم
یاری رفتن می خواهم
دل به دریا زنم و فردا را امروز
از پس بودم
از پیش امدی
اهسته که مبادا
تاریکی از کنارت گذر کرده باشد
دل به صدایش بستم و تنهایی پایانی یافت
حتی کوتا
پلک زدنت
نگاهت می کنم
و تو چون کودکی خردسال
لبخند میزنی
دنیا میرقصد و من کماکان در انتظار
پلک زدنت نگاهت می کنم
به روشنایی می اندیشم و باران
تو در ساحلی رویایی
موج ها را می نگری
شن ها انتظار قدم هایت را می کشند
و باد
در مشکی موهایت پرواز می کند
آرامشت دریا را اسیر کرده
رویا رویا کشتی به سمتت می اید
تو ایستاده ی و نگاه می کنی
زندگی ایستاده ست ... تماشا می کند زیبایت را
+ از صمیم قلب امیدوارم حالت خوب باشه .
سرانجامی ندارد بی تابی
- وقتی می خواهی خداحافظی کنی میری تو خودتت افسرده میشی! می دونستی؟
- نه بابا اینجوری نیست ، تو همش می خواهی رو من عیب بذاری.
چی بگم اخه، انقدر دلم برای چشمات تنگ شده که در توانم نیست برات توضیح بدم. خیلی بدی که چشماتو فراری میدی از من!
چند وقته نمی دونم سر کی! سر چی با من بداخلاقی
کوتاه بیا هم نیستی. رفتی ولی هستی
خب باشه هر چی تو میگی قبول
من اشتباه کردم
دلم می خواهد یه دل سیر تو بغلت گریه کنم
+ نازنین