یک کاپوچینو | کافه چی
یک کاپوچینو | کافه چی

یک کاپوچینو | کافه چی

شب

میشه تو رو بغل کرد وبسته شدن چشماتو تماشا!؟

میشه لب هاتو ناز کرد و پلک ها تو بوس!؟

میشه دس از کمرت باز نکرد!؟

ارو می خوابی و فردا صبح دوباره روزم شروع میشه با لبخندت. 

+ستاره صبح

ناهید

بچرخ اما فرار نکن

حلقه دستام رو از دور کمرت باز نکن

بخند، لب هات شیرینتر میشن

ستاره صبح

خمار

عجب مستم از این می صدساله!

چشمات

back to game

اندازه ی همه روزهای نبودنت صدایم کن.

دلم برای اسمم تنگ شده بی تو ...


+اندازه همه ی کتاب های دنیا می شه حرف باشه، تو سه نقطه ها.


سایه

تو چشم هاش عجیب نگاه تو هست.

حرفـــــــ

اومدی اینجا نوشتی:

"هدیه بدیم، هدیه بگیرم. چیزای کوچیک - ارزون خوبه حال ادمو بهتر می کنه. دنبال دلیل نگردیم زندگی کنیم."

بعد تو نور می چرخونیش ببینی مارکش چیه !؟

به بهونه پاییز حتی میشه ادم کشت !

بیا یه کم بازی کنیم 

من بازیگر نقش یه جوون عاشق که داره از حرارت عشقت میسوزه، تو هم "خودت باش"

من همش سختی و تنهایی، تو هم "خودت باش"

من درگیر صدای نفس هات، تو هم "خودت باش"

من شکسته و پیر، تو هم "خودت باش"

...

من بازی و باختم، تو هم "خودت باش"

من دیگه نیستم 

فقط تو باش


فاصـــله

مگه چقدر دور شدی که صدای دلمو دیگه نمیشنویی!

+پاییز



خیلی وقت بود احساس بی فایدگی و بی مصرف بودن می کردم و علاوه بر این؛ یکبار که دختر هفت ساله ام برداشت و ازم پرسید: ((بابایی تو چه کاره ای؟!)) هیچ پاسخ قانع کننده ای نداشتم که بهش بدهم.
یعنی راستش را بخواهید به خودم گفتم: ((تا وقتی هنوز زنده ام، چند بار دیگر ممکن است پیش بیاید که این را ازم بپرسد و من چند بار دیگر می توانم ابرویم را بیندازم بالا و بهش بگویم: ((خودمم نمی دونم بابایی.))
اما اگر می نشستم و داستان بلندی می نوشتم و بعد منتشرش می کردم؛ می توانستم بهش بگویم: ((اگر کسی یک وقت برگشت و ازت پرسید بابات چه کاره است، حالا توی مدرسه یا هرجای دیگری؛ یک نسخه از کافه پیانو را همیشه توی کیفت داشته باش تا نشانشان بدهی و بهشان بگویی بابام نویسنده اس. حالا شاید خوب ننویسه، اما نویسنده اس

+کافه پیانو - فرهاد جعفری