یک کاپوچینو | کافه چی
یک کاپوچینو | کافه چی

یک کاپوچینو | کافه چی

دیشب

تا خودش رفتم و برگشتم،مرگ...

گویا عمرم به دنیا بود هنوز .




+کاملا جدا از سطر بالا :

تولدت مبارک ، تولدت مبارک .





+متمرکز نمی شود تا بنویسم برایت خورشید ، ذهنم .


3

رفتم و دیدمش ، خورشید را ...

تنها بود میان جمع ...

.




+اولین باری که ...

 


5

در پس ابر های از جنس فاصله تنها می تابد ، خورشید.

تنها ...

.







+هفته ی پیش رو روزی خاص در خود دارد...خیلی خاص .

برف

عجب برفی می آد ...

autum anow

تابشش

اصرارم بی فایده است  ...

تابشش محال است٬خورشید.

دست های سردم

دنبال بهانه ای می گردم تا نگاهش به نگاهم افتد،خورشید.




می خواهم خورشید نگاهم کند با نگاهش دست های سردم گرم می شوند.

روی بندرگاه

هیچ آوایی نمی اید از آن مردی که در آن پنجره هر روز

چشم در راه شبی مانند امشب بود بارانی.




روی بندرگاه.نیما

ادامه مطلب ...

سپهر

به نظرم اسم "ولگردوب" تداعی گر حس جالبی در ذهن نیس، از طرف دیگر همه با یک فضای خالی بین "ولگرد" و "وب" می نویسندش به نام دیگری می نویسم با نام آسمان که همه مان دوستش داریم و هیچ مرزی ندارد .

سپهر