یک آغوش برای فریاد رنج
برای لحظه ای آرامش
برای درک
برای خاطره شدن
برای یک اولین بار
یک آغوش برای درد دل
برای گرم شدن و یخ نبستن در سرمای زندگی
یک آغوش برای گریستن
یک آغوش از تو
یک آغوش برای حس بودن
یک آغوش حتی ا...
در درونم یک شاهزاده میزیید، شاهزاده ای مغرور
گاهی میرود شکار، آسوده میشود جانم .
امیدوارم به این زودی ها چیزی شکار نکنه که بخواهد برگرده ...
زندگی حتی تو هوای 34+ درجه شهر بازهم سرده
گاهی وقتا مثل دستنبو میشه این زندگی، بوش خوبه ولی لذتی تو خوردنش نیست بعدش معلوم نیست چی پیش میاد. فقط بوشه که خوبه .
کابوس رهایم نمی کنه انگار بیخوابی و سردرد .
+من به دستنبو حساسیت دارم، اگه بخورم هیچ کس نمی دونه بعدش چی میشه .
++ دستنبو یه جور میوه ست شبیه خربزه و طالبی که معمولا اندازه یه کف دسته. یه بوی خاص و مطبوع هم داره که هوای اطرافشو پر می کنه و اگه بهش دست بزنی دستت بو می گیره.
حس ترس و تشویش
تنهایی و مرگ
سکوت
شیون و گریه ...
همه اش یکباره آن هم در خواب هم آغوشم شده بودند.
چند ساعت گیجی و سردرد به خاطر کابوسی که دیشب دیدم
کابوسی با طمع مرگ و ترس.
+ "پدر"
+ بعضی شب ها هست که خواب توش حرومه
باید بیدار موند ، بیدار موند و فکر کرد . به یک حجم سیاه خیره ماند "گنگ"
به ثانیه های رفته
به ثانیه های مانده
به زندگی ...
تا طلوع بیشتر فرصت ندارم . طلوع خورشید حس امید را در من زنده می کند . حسی دور.
با "شکوه" است ، طلوع خورشید.
++محمودآباد/مازندران.