یک کاپوچینو | کافه چی
یک کاپوچینو | کافه چی

یک کاپوچینو | کافه چی

پرسه در حوالى زندگى


  • دلم تنگ می شود، گاهی
    برای حرف های معمولی
    برای حرف های ساده
    برای «چه هوای خوبی!» / «دیشب چه خوردی؟»
    برای ... و چه قدر خسته ام از«چرا؟»
    از «چه گونه!»
    خسته ام از سؤال های سخت، پاسخ های پیچیده
    از کلمات سنگین
    فکرهای عمیق
    پیچ های تند
    نشانه های با معنا، بی معنا
    دلم تنگ می شود، گاهی
    برای
    یک «دوستت دارم» ساده
    دو «فنجان قهوه ی داغ»
    سه «روز» تعطیلی در زمستان
    چهار «خنده ی » بلند
    و
    پنج «انگشت» دوست داشتنی
    #مصطفى_مستور
    #پرسه_در_حوالى_زندگى


فاصـــله

مگه چقدر دور شدی که صدای دلمو دیگه نمیشنویی!

+پاییز



خیلی وقت بود احساس بی فایدگی و بی مصرف بودن می کردم و علاوه بر این؛ یکبار که دختر هفت ساله ام برداشت و ازم پرسید: ((بابایی تو چه کاره ای؟!)) هیچ پاسخ قانع کننده ای نداشتم که بهش بدهم.
یعنی راستش را بخواهید به خودم گفتم: ((تا وقتی هنوز زنده ام، چند بار دیگر ممکن است پیش بیاید که این را ازم بپرسد و من چند بار دیگر می توانم ابرویم را بیندازم بالا و بهش بگویم: ((خودمم نمی دونم بابایی.))
اما اگر می نشستم و داستان بلندی می نوشتم و بعد منتشرش می کردم؛ می توانستم بهش بگویم: ((اگر کسی یک وقت برگشت و ازت پرسید بابات چه کاره است، حالا توی مدرسه یا هرجای دیگری؛ یک نسخه از کافه پیانو را همیشه توی کیفت داشته باش تا نشانشان بدهی و بهشان بگویی بابام نویسنده اس. حالا شاید خوب ننویسه، اما نویسنده اس

+کافه پیانو - فرهاد جعفری

دو قدم این ور خط

این همه درباره ی سال و زمان حساسیت نشان ندهید. شما که در کار شعر و شاعری هستید نباید زیاد سخت بگیرید. زمان مگر چیست؟ خطی قراردادی که یک طرفش گذشته است و آنقدر می رود و می رود تا به تاریکی برسد. طرف دیگرش هم آینده است که باز دو سه قدم جلوتر میرسد به تاریکی. خب همه اینجوری راضی شده ایم و داریم زندگی مان را میکنیم. بعضی وقتها میبینی یکی از ما از این خط ها خارج می شویم. پایمان سر میخورد به اینور خط که می شود گذشته ، یا یک قدم آن طرف خط به آینده می رویم…

+احمد پوری - دو قدم این ور خط

یکشنبه 30 بهمن 1390

دو قدم این ور خط

این همه درباره ی سال و زمان حساسیت نشان ندهید. شما که در کار شعر و شاعری هستید نباید زیاد سخت بگیرید. زمان مگر چیست؟ خطی قراردادی که یک طرفش گذشته است و آنقدر می رود و می رود تا به تاریکی برسد. طرف دیگرش هم آینده است که باز دو سه قدم جلوتر میرسد به تاریکی. خب همه اینجوری راضی شده ایم و داریم زندگی مان را میکنیم. بعضی وقتها میبینی یکی از ما از این خط ها خارج می شویم. پایمان سر میخورد به اینور خط که می شود گذشته ، یا یک قدم آن طرف خط به آینده می رویم…

+احمد پوری - دو قدم این ور خط