...
لاک هاشو دونه دونه بر می دارم نگاه میکنم
از همه رنگی هست
میگه : تو داری چی کار می کنی حسینا!؟
اینا چرا همشون یه بو رو میدن ؟
انقدر خندید که اشک تو چشماش جمع شد.
+من چقدر ساده ام.