مثل همه (اکثر) ادما گرسنه بودم
بلند شدم رفتم سر شام و مشغول...
سرم رو که بلند کردم نگاه های عجیبی رو دیدم ...
_ e ، مگه ... تو هم غذا می خوری ... !!!
جان ... چی شده چرا این جوری نگاه می کنید ...
_ چی شده اومدی شام بخوری
جان ... مامان !!! چی میگن اینا...!؟
_ نمی دونی !؟
نه
_ پسر خوب ، دو روزه هیچی نخوردی ...
e ...جدی ... میگم خیلی گرسنه ام ما...خوب حتما گرسنه نبودم دیگه ... الان که گرسنه ام می گذارید بخورم یا پاشم برم !؟
_ با این طرز غذا خوردن شبیه " خط کش " شدی.
جان
_ خط کش ... نگاهت که می کنم حس می کنم می شه از وسط "تات" زد .
منو ...
_ بخور ... غذاتو بخور ... بی خیال شو ...