یک کاپوچینو | کافه چی
یک کاپوچینو | کافه چی

یک کاپوچینو | کافه چی

شما

اول آ همش میگفتم کاش تو خیابون اتفاقی ببینمت الان میگم اگه ببینمت صدات کنم نمیگی

شما !؟

1392

...

من درین گوشه

که از دنیا بیرون ست ٬آسمانی به سرم نیست

از بهاران خبرم نیست

آنچه میبینم

دیوار است.

...





تلخ گذشتی، تلخ.

+سال نو مبارک.

ترس

انگاری یه کم ترسو شدم این روزا دلم که براش تنگ میشه میترسم بهش بگم. میترسم بره و گم بشه تو شلوغی صداها

+دل من برات تنگ شده.

یادنگرفتم

یخورده پیر شدم ولی یاد نگرفتم یه آدم دیگه شم.

بهمن

بوی بوسیدن لب های کبود تو را می دهد این باران بهمن

+ خداحافظ ماه مورد علاقه من

آرزو

پنج شنبه صبح آرزو کردم، ساعت به چهار نرسیده آرزوم برآورده شد،اگه همه آرزوه هام به این سرعت برآورده میشد چقدر خوب میشد. حداقل فهمیدم اشتباه می کردم کسی به من دروغ نگفته ...

مرسی کائنات
مرسی قهوه فوری
مرسی خورشید
مرسی شهرمقدس





+من هنوز معنی اون نگاه ها و خنده ها رو نفهمیدم.

+تنزل آرزو

دوست داشته شدن

... ببین پرهام من همیشه گفتم وقتی یه نفر تورو دوست داره خیلی با این فرق داره که تو یه نفر رو دوست داشته باشی. باید حواست خیلی بهش باشه ...

+کامران

اشک

خیلی حس بدیه که اشک تو چشمات جمع بشه و نتونی حرف بزنی.

سیگار

میگه "من عاشق این سیگار کشیدن تو ام"، سیگارشو مثل من می گیره تو دستش و یه کام می گیره زیرلب میخنده و ادای منو در میاره. بعدش میگه "خوراکه این جوری جلو دوست دخترت سیگار بکشی". با گوشه لبم میخندم.

دلم

گاهی وقتا دلم برا یه نفر تنگ میشه.

دوستتم نداره

بهم میگه دوستت نداره فقط نمی خواهد بهت بگه

چون تو ازش میپرسی چرا، فکر میکنه اگه بهت بگه ناراحت میشی و روحیت خراب میشه.





خندم میگیره، ولی بعد تو دود سیگارم گم میشم.

اینجا

گاهی وقتا انقدر مزحک میشه که فقط میشه بهش خندید، اینکه تو برا همه پروژه بنویسی بعد پروژه خودتو نتونی سرساعت بفرستی.

این که یه چیزی هست به اسم قابلیت اطمینان که نسبت به یه سری چیزا اینجا خیلی خیلی پایینه نباید روشون زیاد حساب کرد چه برسه به اطمینان، شاید این خاصیت اینجاست "جهان سوم" .

مامان

همیشه تو همه چی رو آروم کردی، حتی فکر کردن به لحظه نبودنت

پشت می لرزونه ...

صدا

قدم زدن روی برف تازه، روی کریستال های خرد شده

صدای، خرچ خرچ!

آج پوتین و برف،  صدای سکوت شهر سرد من

صدای تنهایی

من

جوابش خیلی ساده است، تو منو دوست داری ؟

گریه

شالگردنمو تا روی لب هام کشیده بودم بالا ساعت 8 شب حوالی اتوبان ناکجا آباد که هر صد سال یه بار گذرم بهش می افته از جنوب غرب به شمال شرق می رفتم. داشتم به مشکلاتم فکر می کردم و غوطه ور تو دنیای سردرگم خودم، که دیدم یه مرد نشسته تو تاریکی پشت به ماشین های در حال گذر به ادمای که دارن رد میشن داره بلند بلند گریه می کنه و هق هق میکنه چند قدم اون ورتر یه ماشین بود که یه زن سرشو تکه داده بود به شیشه و داشت آروم گریه میکرد...
احتمالا مشکلشون خیلی بزرگتر از مشکلات من بود که زن و مرد این جوری بریده بودن و زده بودن تو خط گریه .

دوس داشتن

خیلی وقته دیگه کسی رو دوس ندارم فقط دلم میسوزه براشون.





II

الان زندگیم این جوری شده که صبح که از خواب پا میشم نمی دونم ناهار و شام رو پیش کیام و با کی می خورم.

+زمستان

یه نفر

گاهی وقتا باید یه نفر پیدا بشه بهم بگه تو "هیچی نیستی" زیادی خودتو دس بالا گرفتی.

خیلی ساده

دوباره رفتم بیرون که بارش برف رو تو نور زرد حیاط نگاه کنم، ولی دیگه برف نمی اومد. باید همون نیم ساعت پیش که اومده بودم بیرون یه دل سیر نگا(ه)ش میکردم اما سردم شده بود برگشته بودم تو خونه!

گاهی وقتا فرصت هامون رو خیلی ساده از دست میدیم.

کلاه کاپشن

صدای طق طق دونه های بارون روی کلاه کاپشن سفیدم  سکوت بی انتهای شب حوالی اتوبان اکجاآباد، باعث بفهمم کلاه کاپشنم صدای بارون رو خیلی قشنگتر می کنه.

چرا تا الان متوجه نشده بودم