آن مسیر لعنتی چرا انقدر زود به پایان رسید
من پیاده می شدم و تو اما خواب بودی
تو انقدر پُرناز خوابیده بودی که بایید صدایت می زدنند فرناز
من پیاده می شدم و کمک راننده اربده کشید "کسی جا نمونه"
من فریاد زدم، زیر لب "لامذهب داد نزن مگه نمی بینی خوابیده آن فرح ناز".
شکوه آن همه زیبایی را کجا دوباره به تماشا بایستم